دارای 19 امتیاز و 2 نظر | بخش هنر و ادبیات | boofestan1.persianblog.ir |
زن با دستانی لرزان نسخه را از دکتر گرفت وتشکر کنان و دعا گویان از اتاق خارج شد. در اتاق انتظارتا چشم کار می کرد پر بود از بیماران مدل به مدل؛ از دختران زیبای بدون خواستگار گرفته تا کودکان به ظاهر بیش فعال، دست چپ سالن پاتوق پیرمردهای چروکیده زن مرده و دست راست مجمع زنان مسن افسرده و بیوه گان صیغه ای دل مرده. وسط سالن هم خیل کثیری از معتادان تفننی و تخیلی و تزریقی نشسته بودند که زردی رخساره شان حکایتی داشت به وسعت سرّ درون.
در انتهای صندلی های این بازار شام، میز منشی قرار داشت که دخترکی لاغر اندام با صورت استخوانی و موهای حنایی فرکرده نشسته بود. زن در حالیکه صدای نفسهایش به وضوح شنیده می شد خود را به پشت میز منشی لوند دکتر رساند و گفت:
- دخترم، آقای دکتر گفتن من باید چند جلسه پسرمو برای مشاوره بیارم پیششون، میخواستم اگه امکانش هست چند جلسه برام وقت قبلی بگیرید...
دخترک در حالیکه آدامس صورتی رنگش را می جوید با انگشتان دراز و ناخنهای لاک مشکی خورده اش شروع به ورق زدن دفتر بزرگی کرد و در چند صفحه با خودکار قرمز رنگش چیزهایی را نوشت و رو کرد به زن و با صدایی نازک وعشوه گر گفت:
- خانم من پنج جلسه رو توی لیست براتون مشخص کردم اگه خواستید میتونم تعداد جلسات رو بیشتر هم کنم. فقط نکته ای که هست اینه که باید حتماٌ، حتماٌ سر ساعت تشریف بیارید.
- متشکرم دخترم، فقط یه سئوال داشتم.
زن صورتش را به منشی دکتر نزدیک کرد و در حالیکه سعی می کرد کسی جز منشی صدایش را نشنود به آهستگی گفت:
- دخترم! شوهرم رانندس، وضع مالی چندان خوبی نداریم، می خواستم بدونم هزینه جلسات مشاوره درمانی چقدری میشه؟
دخترک منشی با بی تفاوتی و در حالیکه سرش را در لیست انتظار فرو برده بود با لحنی تقریباً خشک گفت:
- هر جلسه نیم ساعته و چهل هزار تومن
زن چشمانش گشاد شد و گفت: (( یه کمی نرخشون گرون نیست؟ اما اشکال نداره، سلامتی پسرم از هر چیزی واجب تره ))
شب شد و با تاریک شدن آسمان پسرک به آهستگی کلید را بر روی قفل در اتاق چرخانید. دستان لاغر و سردش را به زیر تخت برد و پایپ شیشه ای رنگ و رو رفته ای را بیرون کشید و در یک چشم بر هم زدن محتویات داخل نی را داخل سوراخ پایپ شیشه ای ریخت و ...صدای تخ و تخ فندک اتمی چینی بشارت توهمی را میداد که در راه بود. هنوز شب به نیمه نرسیده بود که موجودات خیالی ظاهر شدند،
زن با دستانی لرزان نسخه را از دکتر گرفت وتشکر کنان و دعا گویان از اتاق خارج شد. در اتاق انتظارتا چشم کار می کرد پر بود از بیماران مدل به مدل؛ از دختران زیبای بدون خواستگار گرفته تا کودکان به ظاهر بیش فعال، دست چپ سالن پاتوق پیرمردهای چروکیده زن مرده و دست راست مجمع زنان مسن افسرده و بیوه گان صیغه ای دل مرده. وسط سالن هم خیل کثیری از معتادان تفننی و تخیلی و تزریقی نشسته بودند که زردی رخساره شان حکایتی داشت به وسعت سرّ درون.
در انتهای صندلی های این بازار شام، میز منشی قرار داشت که دخترکی لاغر اندام با صورت استخوانی و موهای حنایی فرکرده نشسته بود. زن در حالیکه صدای نفسهایش به وضوح شنیده می شد خود را به پشت میز منشی لوند دکتر رساند و گفت:
- دخترم، آقای دکتر گفتن من باید چند جلسه پسرمو برای مشاوره بیارم پیششون، میخواستم اگه امکانش هست چند جلسه برام وقت قبلی بگیرید...
دخترک در حالیکه آدامس صورتی رنگش را می جوید با انگشتان دراز و ناخنهای لاک مشکی خورده اش شروع به ورق زدن دفتر بزرگی کرد و در چند صفحه با خودکار قرمز رنگش چیزهایی را نوشت و رو کرد به زن و با صدایی نازک وعشوه گر گفت:
- خانم من پنج جلسه رو توی لیست براتون مشخص کردم اگه خواستید میتونم تعداد جلسات رو بیشتر هم کنم. فقط نکته ای که هست اینه که باید حتماٌ، حتماٌ سر ساعت تشریف بیارید.
- متشکرم دخترم، فقط یه سئوال داشتم.
زن صورتش را به منشی دکتر نزدیک کرد و در حالیکه سعی می کرد کسی جز منشی صدایش را نشنود به آهستگی گفت:
- دخترم! شوهرم رانندس، وضع مالی چندان خوبی نداریم، می خواستم بدونم هزینه جلسات مشاوره درمانی چقدری میشه؟
دخترک منشی با بی تفاوتی و در حالیکه سرش را در لیست انتظار فرو برده بود با لحنی تقریباً خشک گفت:
- هر جلسه نیم ساعته و چهل هزار تومن
زن چشمانش گشاد شد و گفت: (( یه کمی نرخشون گرون نیست؟ اما اشکال نداره، سلامتی پسرم از هر چیزی واجب تره ))
شب شد و با تاریک شدن آسمان پسرک به آهستگی کلید را بر روی قفل در اتاق چرخانید. دستان لاغر و سردش را به زیر تخت برد و پایپ شیشه ای رنگ و رو رفته ای را بیرون کشید و در یک چشم بر هم زدن محتویات داخل نی را داخل سوراخ پایپ شیشه ای ریخت و ...صدای تخ و تخ فندک اتمی چینی بشارت توهمی را میداد که در راه بود. هنوز شب به نیمه نرسیده بود که موجودات خیالی ظاهر شدند،