دارای 13 امتیاز و 0 نظر | بخش سیاسی | dastnebesht.blogspot.no |
نامۀ زهرا مصطفوی به رهبری نظام را می توان از دو منظر «طنز» و «خیالپردازی» مو شکافی کرد. نظامی سر تا پا دروغ، فساد و تباهی اسلامی که پدر خویش آنرا پایه گذاری نمود، و سرانجامش با رهبری علی خامنه ای کامل و زایل گردید.
حال نکات طنزآمیز:
در نامه اینگونه آمده است: «همان روزی که تأئید امام بر رهبری حضرتعالی را از زبان ایشان شنیدم ...». اکنون می شود بر دروغ مصلحتی اکبر هاشمی در روز سقیفۀ بنی ساعدۀ جنابان خبرگان رهبری در نظام سرتاسر تقدس اسلامی صحه گذاشت. حال آن که بسیاری بر این باورند که هرگز چنین گفته ای از پدر این بانو هرگز بیان نشده است. گویی که چنین بوده، پس«مَن کُنتُ مولاه فهذا علیٌ[خامنه ای] مولاه» در این خصوص بوقوع پیوست. از اینرو می شود آنرا مستندی بر وجود حکومت سلطانی، و برتری و استیلای نظر پدرش را بر جامعه، و حتی بر همان قشر اندک متعد و ملتزم به نظام و ولایت را در تعیین سرنوشت آیندۀ پس از خود دانست. و دیگر که جملۀ «ولایت فقیه برای آن است که نگذارد هر کس هر کاری دلش می خواهد بکند و ولایت فقیه می خواهد جلوی دیکتاتوری را بگیرد» مصداقی کامل بر اصل «دموکراسی» و «خرد جمعی» حتی در چارچوب مجلس مضحک شورای اسلامی، خبرگان(یا بهتر خفتگان) رهبری و سایر مراجع حکومتی را نمود می بخشد!!! و آیا فلسفۀ «ولایت مطلقۀ فقیه» که در متن نامه آمده، گواهی است بر اجرای قانون و مردم مداری؟
همچنین شاید با نقل آیۀ ۵۳ سورۀ یوسف «وَمَا أُبَرِّىءُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ» زهرا مصطفوی خواسته تا در تأیید و نکوانگاری عملکرد شخص و تمامی اعضاء و اندام هزار فامیل محترم هاشمی ـ اعم از فرزند گرانقدرشان مهدی تا سایرین ـ را در تاراج سرمایه های ملی، و چنگ اندازی و قبضۀ امور دولتی در سی و اندی سال پس از انقلاب اسلامی، و بویژه دوران توانمندی آن شیر ژیان و روباه سیاست، کوشیده و گامی ارزنده بردارد؟
و نیز در راستای خیالپردازی بانو مصطفوی می توان به نقش همان ولی محترم مطلقه در «بی توجهی به شوق و اقبالی که مردم کوچه و خیابان به نظام و انتخابات پیدا کرده است» اشاره نمود.
در این نامۀ چند سطری می توان به تک تک جملات با دید آکنده و سرشار از طنز و خنده نگریست، و از بار فکری ناشی از عملکرد نظام سرتاسر آشوب کاست.
حال نامه ای به ایشان از زبان اینجانب:
بنام یزدان نیک سرشت
بانو زهرا مصطفوی(مد ظل
نامۀ زهرا مصطفوی به رهبری نظام را می توان از دو منظر «طنز» و «خیالپردازی» مو شکافی کرد. نظامی سر تا پا دروغ، فساد و تباهی اسلامی که پدر خویش آنرا پایه گذاری نمود، و سرانجامش با رهبری علی خامنه ای کامل و زایل گردید.
حال نکات طنزآمیز:
در نامه اینگونه آمده است: «همان روزی که تأئید امام بر رهبری حضرتعالی را از زبان ایشان شنیدم ...». اکنون می شود بر دروغ مصلحتی اکبر هاشمی در روز سقیفۀ بنی ساعدۀ جنابان خبرگان رهبری در نظام سرتاسر تقدس اسلامی صحه گذاشت. حال آن که بسیاری بر این باورند که هرگز چنین گفته ای از پدر این بانو هرگز بیان نشده است. گویی که چنین بوده، پس«مَن کُنتُ مولاه فهذا علیٌ[خامنه ای] مولاه» در این خصوص بوقوع پیوست. از اینرو می شود آنرا مستندی بر وجود حکومت سلطانی، و برتری و استیلای نظر پدرش را بر جامعه، و حتی بر همان قشر اندک متعد و ملتزم به نظام و ولایت را در تعیین سرنوشت آیندۀ پس از خود دانست. و دیگر که جملۀ «ولایت فقیه برای آن است که نگذارد هر کس هر کاری دلش می خواهد بکند و ولایت فقیه می خواهد جلوی دیکتاتوری را بگیرد» مصداقی کامل بر اصل «دموکراسی» و «خرد جمعی» حتی در چارچوب مجلس مضحک شورای اسلامی، خبرگان(یا بهتر خفتگان) رهبری و سایر مراجع حکومتی را نمود می بخشد!!! و آیا فلسفۀ «ولایت مطلقۀ فقیه» که در متن نامه آمده، گواهی است بر اجرای قانون و مردم مداری؟
همچنین شاید با نقل آیۀ ۵۳ سورۀ یوسف «وَمَا أُبَرِّىءُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ» زهرا مصطفوی خواسته تا در تأیید و نکوانگاری عملکرد شخص و تمامی اعضاء و اندام هزار فامیل محترم هاشمی ـ اعم از فرزند گرانقدرشان مهدی تا سایرین ـ را در تاراج سرمایه های ملی، و چنگ اندازی و قبضۀ امور دولتی در سی و اندی سال پس از انقلاب اسلامی، و بویژه دوران توانمندی آن شیر ژیان و روباه سیاست، کوشیده و گامی ارزنده بردارد؟
و نیز در راستای خیالپردازی بانو مصطفوی می توان به نقش همان ولی محترم مطلقه در «بی توجهی به شوق و اقبالی که مردم کوچه و خیابان به نظام و انتخابات پیدا کرده است» اشاره نمود.
در این نامۀ چند سطری می توان به تک تک جملات با دید آکنده و سرشار از طنز و خنده نگریست، و از بار فکری ناشی از عملکرد نظام سرتاسر آشوب کاست.
حال نامه ای به ایشان از زبان اینجانب:
بنام یزدان نیک سرشت
بانو زهرا مصطفوی(مد ظل